بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 12
کل بازدید : 1429249
کل یادداشتها ها : 2015
(سال 1383 بود )
چند روزی بیشتر از ورودم به این شهر نگذشته بود .
دیدن افرادی که با گاری به دستفروشی می پرداختند برای من تازگی داشت .
کارشان فصلی بود . یه روز نارگیل یه روز بلال و ... یه روز هم موز .
یه روز عصر که داشتم می رفتم داروخانه سر کوچه مون یکی از این دست فروش ها موز آورده بود .
نظرم به پوست های موز که هر 20-10 متر روی پیاده رو افتاده بود جلب شد .
توی داروخانه سر صحبت باز شد و من این موضوع را با ناراحتی عنوان کردم که امروز تو مسیرم هر 20-10 متر یه پوست موز افتاده بود .
آیا فکر نمی کنند شاید یه نابینا یا یه ناتوان پاش سر بخوره و بیفته ؟
همکارم گفت : سخت نگیر . شاید یه" گوریل" از اون جا رد شده باشه !!!