بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 78
کل بازدید : 1429291
کل یادداشتها ها : 2015
سال 1364 بعنوان کارآموز در داروخانه مشغول شدم . سال اول دبیرستان بودم .
صاحب داروخانه ( خداوند رحمتش کند ) به خاطر رودربایستی که با پدرم داشت قبول کرد که طرح آموزش یک حرفه ( معروف به طرح کاد ) را در داروخانه بگذرانم .
ما 5 نفر بودیم . داروخانه فضای کمی داشت و ما 4-3 ساعت حضور در داروخانه را در قسمت مربوط به بیماران می گذراندیم .
آخر وقت هم 6-5 تا از بروشور های دارو را می گرفتیم و خلاصه اش را توی دفتر کارمان می نوشتیم و دکتر امضاء می کرد .
( یک روز از آقای دکتر پرسیدم : "عصب 3 قلو "چیه ؟ گفت : درس بخون انشاء الله دکتر شدی می فهمی ! )
یه روز خانم جوان نسخه پیچ ما را صدا زد : آقایون طرح کادی ! آ قایون طرح کادی !
هیچکس جوابش را نداد .
می دانستیم که باز هم می خواهد ما را دنبال کار شخصی اش بفرستد .
بالاخره من از رو رفتم و جوابش را دادم . گفت : برو به فلان کفاشی . کفشم را دادم تعمیر کنه تحویل بگیر و بیار !!