بازدید امروز : 279
بازدید دیروز : 421
کل بازدید : 1413266
کل یادداشتها ها : 2015
یا رب
عمر بن سعد از علمای اسلامی بود و میدانست کشتن فرزند پیغمبر گناهی نابخشودنی است .
به همین خاطر یک شب را از ابن زیاد مهلت گرفت تا تصمیم بگیرد .
همه خردمندان قوم او را از مقابله با سید الشهداء بر حذر داشتند ولی عشق بی انتها به قدرت چنان قلب او را تسخیر کرده بود که هیچ نصیحتی اثرگذار نبود .
آن شب عمر سعد اشعار زیادی با خود میگفت از جمله شعر زیبایی است به این وصف:
(1) فو الله ما أدری و إنی لحائر افکر فی امری علی خطرین
به خدا قسم نمیدانم و حقیقتاً در حیرتم . بسیار فکر میکنم در کارم که بین دو خطر افتاده است
(2) ءأترک ملک الری و الری منیتی أم اصبح مأثوما بقتل حسین
آیا ترک کنم حکومت ری را در حالی که آرزوی من است ؟ یا گناهکاری بشوم که قتل حسین را به گردن گرفته است؟
(3) حسین ابن عمی و الحوادث جمة لعمری و لی فی الری قرة عین
حسین فرزند عموی من است و حوادث جمع شده است و به جانم قسم که حکومت ری نور چشم من است
(4) ألا إنما الدنیا لخیر معجل و ما عاقل باع الوجود بدین
راستی حقیقتا دنیا خیری حاضر و زود بازده است و عاقل هرگز نقد را به نسیه نمیفروشد
(5) یقولون إن الله خالق جنة و نار و تعذیب و غل یدین
میگویند حقیقتا خدا خالق بهشت است . و خدا خالق جهنم و عذاب و بستن دستان است
(6) فإن صدقوا فیما یقولون إننی أتوب إلی الرحمن من سنتین
اگر آن چه گفتهاند راست باشد حتما من به درگاه خدا ظرف دو سال توبه میکنم
(7) و ان کذبوا فزنا بدنیا عظیمة و ملک عقیم دائم الحجلین
و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیده ایم و قدرت عقیم است در همه زمانها
(( در بیت آخر می گوید " اگر دروغ گفته باشند ... " . این نشان می دهد که عمر سعد یقین به معاد نداشت . ))