بازدید امروز : 188
بازدید دیروز : 421
کل بازدید : 1413175
کل یادداشتها ها : 2015
بسم الله
نزدیک اذان مغرب یه خانم که یه رنگ مو دستش بود رو به جوان نسخه پیچ گفت : بیا این ور . میخوام رنگ مو ام رو عوض کنم .
کاتالوگ رنگ موها رو گرفت و نگاه کرد و گفت : آها . همونو می خواستم .
از پس دادن منصرف شد .
جوان : خانوم الان وقت افطاره . باید بریم افطار کنیم .
خانم : من دیدم شما روزه نداری گفتم شما بیای !!!
جوان : از کجا گفتی که من روزه ندارم ؟؟؟
خانم : آخه شاداب بودی !!!