شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

ساعت دماسنج
+ به نسخه پيچ ها گفتم *: داروخانه ما انساني است و ما هيچ مسئوليتي در باره دام نداريم با اين حال ارفاق کرده نسخه هاي دامپزشکي رو هم ميديم . دارو نديد مگر با نسخه معتبر .* نسخه پيچ قديمي *: يه بار زنگ زدم به دکتر دامپزشک و گفتم دکتر شما گفتين سفازولين بگيرن ؟ خوب . بنويسين . دکتر گفت من دستم خونيه . يا وسط کار خودکار و کاغذ ندارم . ميگم برن بگيرن ! *( اين هم از موارد بي توجهي پزشک به نوشتن نسخه )
+ مرد ميانسال گوشي موبايلشو نشون داد و گفت *: اين 3 تا دارو رو به من بدين*گفتم* : آتورواستاتين 20 که براي چربيه و نيتروگليسيرين 2.6 هم که قلبيه بايد بخوره ميديم . ولي آزيترومايسين رو نمي تونيم بديم*گفت *: داروي قلبشه . هميشه مي خوره*گفتم* : آزيترو چرک خشک کنه . دوره مصرف داره و همينطوري نبايد مصرف بشه*وقتي براي کاري رفتم انتهاي داروخونه مرد رو به نسخه پيچ کرد و گفت *: دکتر رفته پشت يه ورق بده !*
نسخه پيچ *: هر کي بده بهت خيانت کرده . اينجوري بهت بگم .* مرد موقع رفتن دوباره گفت* : يه بسته هم نميدين ؟!:-o *
+ لامپ ها رو خاموش کرديم بخوابيم . شيوا تازه ياد مسواک افتاد . گفت *: بابا مسواک زده ؟ *مادرش گفت *: بابا هر شب مسواک مي زنه . *شيوا *: شايد يه شب نزنه .* مادر *: حتي شده نصف شب تو خواب بلند ميشه ميزنه . *شيوا :* اون موقع ديگه کرما دندونا رو خوردن .*
+ هندوانه رو ريز کردم براي شيوا .شيوا *: بابا خيلي بدي . هندونه رو از پوستش جدا کردي . من خري ميخوام *. خنديدم و گفتم : *خري نه . شتري .*
+ شيوا : *من ديشب فکر دزد و اينا تو مغزم مي اومد دست مامانو محکم گرفتم و الحمدلله و الله اکبر و اينا گفتم و چشممو محکم بستم بعد خوابم برد . کاشکي اصلا شب نبود . همش صبح بود . من ميخوام دعا کنم اصلا شب نباشه هر کي خواست بخوابه صبح بخوابه . مامان تو چرا زود مي خوابي اول صبر کن من بخوابم بعد بخواب .*
*ري را
آخي :) .. راست ميگه
+ شيوا : *قابيل خيلي آدم بدي بود . همش مي اومد آدما رو مي کشت ... آها فهميدم . از اون بالا پله پله مثل پله پله است . بچه بچه بچه . من بچه کي ام ؟ نگاه ! تو هم يکي از بچه هاي اونايي ؟ *مادر :* ما همه بچه هاي حضرت آدميم .* شيوا :* کل جهان ؟ حتي آمريکا ؟ *مادر* : آره* . شيوا :* فهميدم . قابيل بگم کيان ؟ آمريکاييا اسرائيليا از طرف قابيلن . ما از طرف هابيليم .*
شيوا :* مامان ! هابيل اصلا کار بد نکرده ؟ بابا ! قابيل چرا بد بود ؟ خدا چرا آفريد قابيلو ؟*
{a h=drbaltazar}خاطرات دکتر بالتازار{/a} براي انکه آدمهاي خوب مثل ما شناخته شن
+ از راه پيمايي اومديم خونه . شيوا دور اتاق مي چرخيد و مي خوند : * عشق امام اومديم . عشق امام اومديم . اين همه لشکر اومدن به عشق رهبر اومده . اين همه لشکر اومده به عشق رهبر اومده .*
:) اي جان ' خدا حفظ کنه
+ مادر شيوا به او گفت* : تو گل فروش بشو براي من همه جور گل رو بيار* . شيوا* : نه . من گل فروش نميخوام بشم . هر کي دوست داره هر کاري بشه بايد بشه . من دوست دارم معلم بشم . من عاشق معلمم . مامان من تا حالا صد بار بهت آرزومو گفتم .*
+ جوان *: يه دارو براي عفونت معده بده .* نسخه پيچ* : عفونت معده - بايد بري دکتر . *رفتم جلو و گفتم *: چه علامتي داري که ميگي عفونت معده هست ؟ *جوان اشاره به بالاي معده اش کرد و گفت *: چند روزه مي جوشه مياد بالا ! *گفتم *: اين ميشه عفونت معده ؟ اين يه بدغذاييه . روي غذا يا همراه غذا آب نخور . دوغ و ماست و نوشابه و سالاد نخور . آب نياز داري تا نيم ساعت قبل غذا بخور . با آرامش غذا بخور و ...*
+ شيوا* : وقتي ما نبوديم چه جوري چهارشنبه سوري اومد ؟ مگه چي شد که زمان اماما چهارشنبه سوري بوجود اومد ؟* مادر* : از زمان زرتشتي هاي ايران که آتيشو مي پرستيدن اومد *. شيوا *: مگه ميشه آتشو پرستيد ؟ آتش که خاموش ميشه . چه خداييه که خاموش ميشه .*
*ابراهيم عليه السلام : من خدايي را که زوال پذيرد پرستش نمي کنم *
+ شيوا :* ببين زبونم خون اومد . من هميشه يه بار از اين ور يه بار از اون ور زبونمو گاز مي گيرم . ميشه زبون تيکه بشه ؟* گفتم : * آره . * گفت* : بعد ما زبون نداريم ؟* گفتم : * آره .* گفت :* چرا خدا کاري کرده که زبون تيکه بشه ؟!* گفتم *: چاقو براي بريدنه . دقت ميخواد که دستمونو نبريم . *گفت : * که از عقلمون استفاده کنيم ؟ * گفتم : * آره .*
+ يه مارمولک تو خونه ديده شد . گفتم : *روي غذاها رو بپوشونين . براي همين پيامبر گفت روي غذاها رو بپوشونين که حيوونا شب نيان به غذا لب بزنن . *شيوا: *پس چرا امام به حيوونا غذا مي داد ؟ *گفتم *: غذا مي داد نه اينکه دهنن بزنن . شايد دهن زده شون سمي باشه .* شيوا :* امام دوست نداشت بميره ؟ * گفتم : *نه . * گفت *: چون زن و بچه داشت ؟ *
+ شيوا :* مي دوني شال روي روسري مده ؟ *گفتم* : از اين چيزا خوشم نماد .* شيوا *: مد يعني چي ؟* گفتم* : يه چيز زشت .* شيوا* : نه . زشت نيست . من مد کردم !*
+ شيوا : * استنبلي درست کن . از اونا که سيب زميني داره .* مادرش گفت : * سيب زميني نداريم . عدس پلو درست مي کنم .* شيوا *: نه . پس به جاش ( جاي استنبلي ) سيب زميني سرخ کرده درست کن !*
ساعت دماسنج
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top