بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 90
کل بازدید : 1406362
کل یادداشتها ها : 2015
سید پیرمرد یه نسخه آورده بود از دکترای تهران .
همه ی نسخه پیچ ها و من نتونستیم بخونیم .
نسخه پیچ به او گفت : بعضی اقلام ناخوناست . صبح زنگ بزن تهران و از پزشکت بپرس .
پیرمرد اصرار داشت که نسخه به هر نحوی پیچیده بشه .
رفت و از فروشندگان بهداشتی داروخونه یه آشنا پیدا کرد و او را شفیع قرار داد !!!
نسخه پیچ : صرف خوندن نیست . ممکنه غلط داده بشه . اونوقت این مریضه که ضرر می کنه .
پیرمرد ناچارا پذیرفت و رفت .