پيامهاي ارسالي
+
شيواسرش رو بالش بود . گفت * : بابا چشمم درد ميکنه نمي تونم بخوابم ... بااين ( چشم راست ) مي تونم بخوابم با اين ( چشم چپ ) نمي تونم !!!:-o *
*محب
92/6/21
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا : *خونه ي بابا کدوم وره ؟ از اون ور و از اون وره !!! خونه ي مامان کدوم وره ؟ از اون وره و از اون وره !!! *
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا :* خونه ي شيوا سادات کدوم وره ؟ از اون وره و از اون وره !!! :-o *
+
*onhdh \v,vn'hvh nv hdk af [lui nsj lh v, f'dv , lh v, fhgh ffv . Hldk * بازم اشتباه کردم . خوبه که يه خطه و قابل جبران !!!
بي دار
92/6/15
*اللهم صل علي محمد و آل محمد : خدايا پروردگارا در اين شب جمعه دست ما رو بگير و ما رو بالا ببر . آمين : اللهم صل علي محمد و آل محمد .*
خدايا بالابزن پايين يزن چب بزن راست بزن هوايي بزن اوت بزن تو اب بزن تو يخ بزن بي دونه بزن پريشون بزن بي کلام بزن مرده بزن خاک بزن خاک اندازم بزن هر چه زني فقط خدا تو من بزن نزار تو سري خور بنده هات بشم چون از تو خوردن افتخار و از بندت بخورم اونم از جنس کافر که ديگه آخر خفن ولي بازم شکرت که اجازه مي دهي فراموش نشيم و يکي خطمون بزن
+
نزديک غروب بود . شعاع کم سوي خورشيد از پنجره ي اتاق داخل خونه شده بود . شيوا *: بابا هر جا ميرم آفتابا مياد دنبالم ببين ! داره دنبالم مياد . عاشق من شده !!! :-o *
.:راشد خدايي:.
92/6/14
پروانه روي ديوار نشسته بود . شيوا* : با بابام دوست ميشي ؟ ... منو دوست داري يا بابامو ؟* شيوا صداشو تغيير داد و به جاي پروانه گفت * : همه تونو .* شيوا* : ميگه همه تونو !!! :-o *
شيوا *: تاب تاب آب بازي خدا منو بندازي - بغل بابام بندازي !!! تاب تاب آب بازي ... اگه ميخواي بندازي بنداز بغل بابات !!! :-o *
+
صحبت تلفن بود . گفتم *: من اگه خودمو بکشم نمي تونم اينهمه حرف بزنم . رکوردم 13 دقيقه بود . اما تو ...* خانمم گفت *: خوب من زنم ها . * شيوا از اون اتاق داد زد* : بابا خودتو نکش . خودتو نکش . دلم برات تنگ ميشه !!!:-o *
* گل نرگس *
92/6/11
+
شيوا* : تو طلا نداري ؟ *گفتم *: نه . *گفت *: حرم طلا داره ( مغازه هاي اطراف حرم ) . برو برا خودت بخر بيا به من نشون بده !!!:-o *
همابانو
92/6/10
+
شيوا اومد کنارم نماز بخونه . نمازشو نيمه کاره رها کرد و گفت* : چقدر حرف ... اين شعر مي خونه من نمازم باطل ميشه .* مادرش گفت* : شعر نمي خونه دعاي سحر مي خونه !!!:-o*
همابانو
92/6/10
+
شيوا رو به من* : تو جوجه اي ؟* گفتم* : آره .* بعد ادامه داد *:من کي هستم ؟* گفتم *: تو هم جوجه اي .* گفت* : من جوجه نيستم . من مامان تو هستم . من خروسم !!!:-o *
همابانو
92/6/10
+
شيوا* : اه - پشه دنبالم نيا . بيا فيل ( فيل 4 چرخه ي شيوا ) فرار کن . بيا قايم شيم . تو قايم شو تو علفهاي زيبا !!!*
محب الزهراء
92/6/7
شيوا داشت با فيلش بازي مي کرد ... فيل* : من ميبه (ميوه ) ميخوام .* شيوا* : ميبه هنوز در نيومده . وقتي در بياد بهت ميدم !!! *گفتم *: به کي ميگي ؟ *گفت* : به دخترم - ني ني ام - فيلم !!!*
شيوا *: من از عمو امين بدم مياد . بابامو مي بره !!! *( يعني تو اون اتاق مشغول صحبت ميشن و به من نمي رسه . )
+
با شيوا بازي مي کردم . نشستم و اداي گريه رو در آوردم . براي بازي . ... فاطمه گفت *: پسره اينجا نشسته.گريه مي کنه زاري مي کنه.* شيوا* : پسر نيست . بابائه !!!*
همابانو
92/6/6
+
شيوا* : من خيلي دوست دارم بچه داشته باشم چونکه ...*گفتم *: چرا ؟* گفت *: چونکه خدا به من داده !!!* گفتم *: اسمش چيه ؟ *گفت* : شيوا تقوي !!!* گفتم* : نه . اسم بچه ات چيه ؟* اشاره کرد به فيلش و گفت *: گراز !!!:-o*
* هاتف *
92/6/4
+
شيوا* : بابا چي بخورم خوب بشم ؟* گفتم* : غذا .* گفت *: غذا اگه بخورم کي حالم خوب ميشه راه برم با پام ؟ ها ؟؟؟*
خيال من
92/6/4