شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

ساعت دماسنج
+ محکم شيوا رو بغل کردم و گفتم *: من عنکبوتم - تو مگس . افتادي تو تور من . نميذارم در بري .*گفت* : مثلا من بچه ات بودم . مگس نبودم . عنکبوت کوچولو بودم !!!*
*ري را
92/9/23
شيوا داشت با من بازي مي کرد . گفت *: مثلا تو ببيي باش - ببيي مامان - من ببيي بچه . ام ام .مثلا من علف مي خورم ... تو هم بخور ديگه . تو هم علف بخور !!!*
شيوا روي کاغذ يه طوطي کشيد . روي يه کاغذ ديگه ده بيست تا تخم کشيد و گفت* : اين طوطيه . اگه تا صبح رو تخم هاش بخوابه پرنده در مياد !!!*
همه 6 نظر
هما بانو
:D
*ري را
=)@};- :) =)@};- :)
+ روز عيد غدير بود . شيوا سکه ها رو آورد و ريخت روي زمين و مي گفت* : اين دويستيه اين پونصديه .* گفتم* : کدوم بزرگتره ؟* گفت *: اين کوچيکتره - اين بزرگتره . فهميدي من گفتم ؟!! بابا ! بازم از اين پولا بخر !!!:-o * گفتم* : چرا ؟* گفت* : چونکه مهمونا پول ندارن چيزي بخرن !!!*
روزه قضا گرفته بودم . افطار که کردم رفتم داروخونه . شيوا زنگ زد داروخونه و با من حال و احوال کرد و گفت* : قبول باشه .* گفتم* : کي ( با کي هستي ؟ ) ؟* گفت* : تو . *گفتم *: چي قبول باشه ؟ چرا ؟ *گفت* : براي اينکه تو خونه اينهمه چيز خوردي !!! :-o *
شيوا ( 4 ساله ) رو هم بازيش( 5 ساله ) *: من تو رو دوست ندارم . جومونگ و سوسانو رو دوست دارم !!!*
مادر شيوا* : جومونگو دوست نداشته باش - چونکه خارجيه - ايراني نيست . *چند روز بعد : شيوا *: مامان ! خدا جومونگو دوست داره ؟؟؟ *مادرش گفت *: به نظر تو دوست داره ؟* شيوا *: نه . چونکه ايراني نيست !!!* مادرش *: نه . چونکه کافره . *شيوا* : پس چرا دعا کرد و گفت " خدايا ! به ما کمک کن " ؟؟؟ *مادرش گفت* : خداي اون با خداي ما فرق داره ...*
داشتم مي رفتم سرکار . شيوا* : منم ميام .* گفتم* : سرکار براي کاره . تو کار بلد نيستي .* گفت *: هستم .* گفتم *: چي کار مي کني ؟ *گفت* : بازي . سرکار چي داره ؟ اسباب بازي داره ؟!!:-o *
+ شيوا* : بابا ! حرف من باحاله ؟* گفتم *: چي ؟* گفت *: حرف من باحاله ؟ يا حرف مامان ؟ يا حرف آجي ؟ يا حرف تو ؟ *گفتم* : يعني چي ؟* گفت * : نعني حرف من باحال نيست ؟ ميخوام بفهمي که حرف من باحاله يا حرف تو ؟!!:-o *
شيوا* : من ميرم آب بخورم - چله بشم - چاق بشم !!!*
مادر شيوا* : شيطون تو رو گول مي زنه بعد مي بره جهنم . *شيوا *: شيطون ما رو مي بره جهنم ؟؟؟*
بعدی همه 24 نظر قبلی
از شعرت ياد گرفتم . خودتو به *خنگي *ميزني ؟؟؟:-o
فعلا خدافس...مهمون داريم
+ شيوا چادر سر کرد براي نماز توي نماز اينو گفت*: خدايا کمکم کن . من نماز مي خونم برام بهشت درست کن !!!* بعد وسط نماز گفت* : مامان بيا منو نگاه کن . بيا . بيا نگام کن !!!* بعد مادرش اومد و از نماز خوندنش عکس گرفت . شيوا دويد به سمت مادرش و گفت *: ببينم . ببينم !!!*
سلام دکتر
شيوا* : شکمم خالي شد . آب خوردم شکمم خالي شد !!!* مادرش گفت* : پر شد ؟* گفت* : آره . پر از آب .*
بعدی همه 13 نظر قبلی
شيوا لج داشت . مي گفت *: من دختر شما نميشم ... من دختر جومونگ ميشم !!!*
دستت درد نکنه دکتر بااين دخترت باعث فرح خاطر بسيار مارا فراهم منمايي. اگر ميدانستي چه ميکنه خنده ديگه داروخانه تعطيل ميشد
+ شيوا *: بابا ! اگه دوست داري بادکنک بازي کنيم . اگه دوست داري نقاشي بازي کنيم . اگه دوست داري خاله بازي کنيم . اگه دوست داري تاب بازي کنيم ... بگو ديگه . چي دوست داري ؟!! بگو ديگه . مگه بلد نيستي حرف بزني ؟ چرا ساکتي ؟ بگو که نقاشي دوست داري بکشي ؟ بيا ... بيا ...منو اذيت مي کنيا . بيا ديگه اونجا نقاشي کنيم !!!*
شيوا که از روضه برگشت در گوشم گفت *: من چايي امام حسينو خوردم . امام حسين خوشحال شد !!! :-o *
فاطمه ( خواهر بزرگ شيوا ) شيوا رو دعوا کرد . شيوا گريه کرد و گفت* : من آجي ( آبجي ) فاطمه نميشم .* پرسيدم* : آجي کي ميشي ؟* گفت *: آجي شما ميشم !!!*
يه روز ديدم داره عروسکشو ميزنه . عروسک سياه پوستشو پرت کرد و گفت *: من اين عروسکو دوست ندارم . زشته .* گفتم* : کي گفته ؟* نگفت . و ادامه داد* : مامان بزرگو دوست ندارم . برام عروسک زشت خريده . مگه من زشتم ؟؟؟ :-o *
هما بانو
:D
+ سر سفره غذا پريد تو گلويم و يه تک سرفه کردم . شيوا هم که مريض بود چن تا سرفه کرد و گفت *: چرا دهنتو نمي گيري از تو مريض شدم .* بعد براي اينکه ناراحت نشم گفت* : از خودم مريض شدم !!!*
مادرش زنگ زد به من و گفت* : شيوا تب داره . از داروخونه قرص سرماخوردگي کودکان بيار . *شيوا داد و بي داد مي کرد و مي گفت *: من مريض نيستم !!! *مادرش گفت* : باشه . برا من قرص سرماخوردگي کودکان بيار !!!*
شيوا به مادرش گفت* : يه " لپ لپ " ( بخر ) ... برا من ( از توش ) تلويزون کوچيک در بيار با کنترل کوچيک !!!* گفتم *: چرا ؟؟؟* گفت *: ( چون ) شما کنترل دارين !!!* ( ميخواد 24 ساعته شبکه پويا باشه . از اينکه ما کانال هاي ديگه رو مياريم ناراحته )
بعدی همه 10 نظر قبلی
در باره کسب حلال و خرج کردن آن در راه درست بحث شد . اين بود ناهار قلب ما
دکتر ناهار قلب چيه؟:) جوجه کباب بدون استخون را عشقه!
+ شيوا و مادرش رفتن بازار و با پول هاي هديه ي تولد شيوا لباس براش خريدن . به شيوا گفتم *: ناراحت نيستي ؟ *گفت *: نه .* مادرش گفت *: بايد پولامونو خرج کنيم تا خدا دوباره به ما بده .* شيوا* : خدا نداده - تولد داده !!! تولد بگيريم بازم تولد به ما پول ميده !!!*
همين الان شيوا دويد بيرون اتاق پيش مادرش . گفتم* : بيا .* گفت* : ميخوام آشغال ببرم . *گفتم* : چرا ؟؟؟ *گفت* : چونکه امروز شبه !!!*
+ شيوا *: بابا ! سيد نعني چي ؟ *( يعني چي ؟ ) گفتم *: يعني فاميل پيامبر .* گفت *: منم ؟ پيامبرم ؟!! چي گفتي ؟؟؟* گفتم* : فاميل پيامبر .* گفت *: آها . من فاميل پيامبرم .*
دختر همسايه مون ( 4 ساله است ) ديشب به پدرش مي گفت* : چرا ما سيد نيستيم ؟* امروز که اومد خونه مون عيد ديدني گفت *: من نميخوام سيد باشم !!! :-o * ( انگار سيد بودن اختياريه )
خوشا بحال همه کساني که سيد هستند. اي کاش ما هم بچه سيد بوديم...
از روز عيد شيوا وقتي صداش مي کنن ميگه *: نگو شيوا بگو سيد . من سيدم سيد ... شيوا نيستم !!!*
+ *السلام عليک يا امين الله في ارضه و حجته علي عباده . السلام عليک يا امير المومنين . اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده و عملت بکتابه و اتبعت سنن نبيه صلي الله عليه و آله * ( زيارت امين الله )
شيوا شب عيد غدير گفت * : بابا ديگه مهمون بسه !!! :-o *( شيوا از صبح داره به مهمونا عيدي ميده )
شيوا ديشب مي گفت* : فردا عيد سيداست . عيد مامانا ( منظورش مادرش بود ) نيست . عيد سيداست *
همه 5 نظر
دکتر عيدي ما چي؟
نيومدي از دست شيوا عيدي بگيري :(
+ شيوا* : بابا ! دماغم خون آمده . من شدم دماغ خون !!!* گفتم *: چرا ؟* گفت *: يکي دست کرده تو دماغم !!! بيا دماغمو بشور .*
+ شيوا* : بابا ! من خواب ترسناک ديدم .* گفتم *: کي ؟ *گفت* : شب بود صبح شد !!!*گفتم* : چي ديدي ؟* در گوشم گفت *:خواب ديدم تو گل کندي !!! :-o *
يا خدا! چه وحشتناک
خيلي وحشتناک بود . تو اين خواب * نشانه هاي شوم * رو به وضوح مي بينم .
همه 6 نظر
نع! قرص جوشاني که تو آب ميندازن
شيوا سرفه کرد . جلوي دهنشو گرفت و گفت* : چون که شما سرما نخوري ... مامان سرما نمي خوره . مامان پارسالا گرفت - من امشبا گرفتم !!!*
+ شيواکنارم دراز کشيده بود . به من گفت * : تو بوس خوب مي کني . بوس تفي نمي کني .* گفتم *: کي مي کنه ؟* گفت *: آجي .* بعد ادامه داد *: تو نارت ( ناراحت ) شدي گفتم بوس تفي ؟... اشکال نداره - هر جور خواستي بوس کن : بوس تفي ... بوس خوب !!!:-o *
بوس تفي! اَه اَه...
راشد بياي عيد ديدني يه بوس آبدار *( تفي )* بهت مي کنم !!!
بعدی همه 18 نظر قبلی
جشن عيد غدير-روز غدير در واقع عيد آل محمد عليهم السلام و روز جشن اهل بيت است، و به همين جهت تأکيد خاصى از سوى ائمه عليهم السلام بر جشن گرفتن و اظهار سرور و شادى در اين روز وارد شده است. شخصى يهودى که در مجلس عمر حاضر بود گفت: اگر آيه ى "الْيَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ..." "که در روز غدير نازل شده" در امت ما نازل شده بود ما روز نزول آن را عيد مى گرفتيم! [ الغدير: ج 1 ص 283. عوالم: ج 3:15 ص 115
+ *سلام اول آمار بگيريم ببينيم کيا هستن - خوب کيا هستن ؟؟؟ *
نارنجک
سلام شب عيدتون مبارک
آمار بدين تا زودتر کارمو شروع کنم . * ميخوام با مطالبي زيبا و " شيوا " شما رو مهمون کنم . *
همه 8 نظر
دختر بزرگم گفت *: من دختر باباام . شبيه بابا ام .* شيوا داد زد* : من شبيه باباام تو نيستي !!!*
سلام ... ماهم حاضر شديم !!!
+ مفهوم زندگي در کلام شيوا *: بچه ها صبح بيدار ميشن . مي خوابن . بازي مي کنن . شادي مي کنن . با هم دعوا مي کنن !!!*
DARYAEI
92/7/24
شيوا* : اسم بچه ام پسره !!!*
2 تا موز خريده بودم . شيوا گفت* : تو و مامان باهم بخورين . آجي تنهايي بخوره .* گفتم* : تو چي ؟ تو تنهايي نميخواي يه موز بخوري ؟* گفت *: من تنهايي نميخوام . من خودم ميخوام بخورم !!!:-o *
زندگي از نگاه بچه ها واقعا شيرين و ديدنيه...کاش دوباهر بچه ميشديم
+ شيوا* : مامان و آجي کوچولو بودن پلنگ صورتي مي ديدن . تو اين خونه !!! با هم نگاه مي کردن . بعد بزرگ شدن من کوچولو شدم !!! :-o *
شيوا *: تو بمو کودک ( برنامه کودک ) مي بيني ؟* گفتم* : آره . *گفت *: مگه تو بچه اي ؟؟؟* گفتم *: آره . *گفت* : اشکال نداره ببين !!!* ( دنياييه داريم ؟؟؟ )
شيوا *: مامان ! چرا صبح که بيدار ميشي به کفشدوزک نميگي " صبح به خير " !!!*
تسبیح دیجیتال
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top