پيامهاي ارسالي
+
قصه هاي شيوا : شيوا و مادرش داشتن مي رفتن بيرون از منزل . شيوا :* بابا تو نيا * . گفتم : من مريضم خونه مي مونم . گفت : * تو خونه بمون گريه کن !!!( آخه 3 روز قبل من مسافرت بودم شيوا هر روز کارش گريه بود ) بعدا قرص بخور . دارو بخور . *
::::شـــميــــم::::
91/8/1
::::شـــميــــم::::
عزيزم شيوا دختر کوچيکتونه درسته؟
خاطرات دکتر بالتازار
3 ساله نشده هنوز .
::::شـــميــــم::::
:)
+
قصه هاي شيوا : مادر شيوا مي خواست شيوا رو سرپا کنه . گفت : تو چاق شدي . شيوا :* چاق نشدم . من شيوام !!! ( من همون آدم ديروزم )* مادر : انقدر چاق شدي که نمي تونم بغلت کنم ! کمرم درد مي گيره . شيوا :* تو مريضي !!! ( ضعيف شدي که نمي توني بغلم کني )*
زهرا -شاپرک
91/7/30
+
من و دخترم شيوا : گفتم : صداش مثل بچه ي آقا سالاره ( محمد حسين سالار ). شيوا داد زد :* من بچه ي سالاد ! نيستم *!!!
مائده ی عشق
91/7/25
+
من و دخترم شيوا( 3 ساله ) بهش گفتم : تو مامان مني ؟ گفت : آره . گفتم : من چي تو ام ؟ گفت : تو *خوشگله بابايي* !!! ( آخه من هميشه به او مي گفتم : خوشگل بابا )
مائده ی عشق
91/7/25
+
" * آمد اذان ديواب من ار زوزن ديواب من * " . شيوا اينو همراه با شبکه ي يويا مي خونه و بعد از اذان ميگه : مامان پاشو نماز بخون . خودشم بعضي وقتا حالشو داره يه شال ميندازه سرشو و نماز مي خونه .* ماشاء الله لاقوه الا بالله *
سيدمحمدرضا فخري
91/7/25
+
مدتي است که طوطيان شکر سخن از * حوالي* ما عبور نمي کنند . اگر به چشم يک * موحد *و با نگاه *توحيدي *و در *حضور* تام باشند مي بينند که نثر من چون* غزل * شيرين است . نه *سيد* ؟ نه *محمد* ؟ اينطور نيست ؟
*ابرار*
91/7/24
+
ديروز يکي از دوستان پزشکم گفت : بالاخره ما نفهميديم *دحو القمر*چيه!!! گفتم : بايد نجوم خونده باشي تا بدوني . گفت : بالاخره چيه اين دحو الارض ؟؟؟ شمابودين چي جواب ميدادين ؟؟؟
:::پوريا:::
91/7/23
+
سلام . امروز ساعت 2 بعد از ظهر : دختر 3 ساله ام گفت : بيا غذا بخوريم . گفتم : روزه ام . دختر بزرگم گفت : بابا نمي تونه غذا بخوره .دختر 3سالم گفت : کجات درد مي کنه ؟ تو کجات درد مي کنه ( که نمي توني غذا بخوري ؟ )
«سيدمرتضي»
91/7/22
+
سلام به همه - ديروز مهمون داشتيم . صحبت اوضاع فعلي جامعه شد . دوستم گفت : مردم ما تو امتحان بهمن 90 خيلي لغزش داشتن ( من ميگم رفوزه شدن ) .* خدا غضب مي کنه بر مردمي که به جاي اعتماد بر خدا بر سکه و طلا اعتماد کنن *. .. ومن به ياد قارون افتادم . اون موقع که از منزلش بيرون اومد و گنجينه هاش رو شتران حمل مي کرد و همه حسرت طلاهاي اونو مي خوردن . فقط عده ي کمي به ياد اين بودن که روزي رسان خداست !
ثانيه ها...
91/7/13
سلام . به نظر من نبايد با نوشتن لحظه به لحظه قيمت ارز باعث داغ شدن بازار و تحريك شدن مردم نسبت به اون بشيم . اين همون چيزيست كه مخالفان نظام ميخان . الان يه سري بزنيد به سايت هاي اون ور آبي ببينيد چه خبره ! چه قدر مردم را به خريد وادار ميكنن . بله نبايد گفت هيچ خبري نيست . ولي از اون طرف هم نبايد خيلي بحث را داغ كنيم .