شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

+ داشتم تن شيوا رو ماساژمي دادم .گفتم :*گفتن تن بچه کوچولو ها ره ماساژ بدين چاق ميشن * ( بچه هاي نارس ) شيوا : *ها ؟ کيا ؟ اينجوري مي کنن شاق ميشن ؟!!*
*آخه شيوا نارس به دنيا اومد *
*پوريا*
ههههههههههههههههههههههه
+ توي اتاق داشت مسواک ميزد ( بدون خمير ) . گفت :*من از اينا دوست ندارم مسکاکم بزني ( خمير دندون کودکان ) . اه . بدم مياد از اينا . بوي بد ميده اين . * گفتم : تو بلدي مسکاک بزني ؟ گفت :* آره* .
sajede
91/8/22
آره خمير دندون کودک با طعم توت فرنگي واقعا طعم و عطرش افتضاحه ....
+ شيوا بغلم بود . از مغازه بر مي گشتيم . گفت :* گربه گربه . گربه درخت . * گفتم :گربه ره صدا کردي ؟ گفت :* آره* . گفتم : چي گفت ؟ گفت :* گربه زبونشو در آورد . گربه زبون در نياره . کثيفه !!!*
sajede
91/8/22
تنها موجود جانداري که وقتي زبون را رها ميکند شر وآشوب ميشه آدم است بقيه خودشون را تميز ميکنند
+ گفتم :* ميخواي بري مامان بزرگ ؟* شيوا : * نه * . گفتم :* نمي خواي بري مامان بزرگ ؟؟؟* شيوا :* نه . گريه کنه !!!*
sajede
91/8/22
+ شيوا : * بابا يه برق ميدي ؟* گفتم : ورق ميخواي چي کار کني ؟ شيوا :* نگاشي کنم .*
sajede
91/8/22
شيوا :* مامان بزرگ قرص بخوري ؟* بعد رو به خواهرش گفت : *مامان بزرگ قرص بده . گناه داره آ !!!*
شيوا به زرافه اش اشاره کرد و گفت :* بابا اين ناراحت شده مامانش نيست . گريه مي کنه !!!*
همه 8 نظر
ما که نفهميديم اسپانيوليمون ضعيفه ...
*کل دنيا سرگرميه مگر اينکه با هدف زندگي کنيم . و آخرت رو فراموش نکنيم .*
+ شيوا :*شبکه ي کارتونه ها مياد ؟ کارن ها مياد ؟ * يه بار ديگه گفت :* بگو شبکه ي پويا . دنيا مياريم بيرون !!!*( دنيا دنيا کارتن مياريم براتون )
*پويا پويا . شبکه ي کارتونه ها پويا !!!*
شيوا :* بابا آب نبات خريدي ؟* گفتم : نه . گفت :* واي خداي من . آب نبات نخريد !!!*
+ شيوا:* تو آشغالا اينجا نريز مهمون مياد تو رو ميزنه !!!* گفتم : منو ؟ چرا ؟ گفت :* نميزنه * ( شايد دلش برام سوخت )
شيوا :* باباجون کجا ميري ؟* گفتم : سر کار . گفت :* زود ميايي ؟ بارون نياد بيرون ؟ بارون نياد ؟!!* ( از ترس رعد و برق )* بارون نياد خونه . بارون بي ادبه اينجا نياد !!!*
+ 5 روزي بود که شيوا منو نديده بود . از مشهد تلفن زدن و شيوا گفت :*سلام باباجون . من پيش مادرجونم ( مادر بزرگ ) تو مياي پيش مادرجون ؟* گفتم : من راهم دوره .گفت :*من ميام دستته مي گيرم ميارم پيش مادرجون !!! من ميخوام بيام پيش تو . من اينجا نمي مونم . من نه . من پيش مادرجون نمي مونم . ميخوام بيام پيش تو . مامان نمي مونم . مامان بي ادبه!!!*
* باباجون ساعت چنده ؟* گفتم : 10 ( 10 شب ) گفت :* ساعت 2 ميايي ؟!!*( به ياد اون موقع هايي که ساعت 2 نيمه شب از سرکار ميام خونه !!! ) شيوا : *الان خونه ي کي هستي ؟** من با تو ميخوام بيام خونه تون !!!من دوست دارم بيام خونه تون . من دوست دارم پيش تو بيام ...*
+ شيوا از سفر مشهدش مي گويد :* بابا جون . من رفتم پيش قطار . قطار " فوفو جي جي " کرد !!!*
sajede
91/8/20
عجب!
قطار براي نماز ايستاد . مسير طولاني بود . مادرخانمم که بيمار قلبي است به نفس نفس افتاد . مي گفت : 1 دقيقه ديگر اگه تندتند راه مي رفتم سکته مي کردم . قطار در حال راه افتادن بود و به اونها استرس وارد شده بود . شيوا اين واقعه را اينطوري تعريف کرد : *مادرجي گم شد . مادرجي نماز خوند . بعدا مادرجون رفت وضو گرفت . مامانم رفت وضو گرفت . همه رفت وضو گرفت !!!*
راشدجان * عجبت* را تفسير عوامانه بفرما تا ما هم اندکي از بسيار آنرا درک نماييم !
+ شيوا : *بابا بارون نياد . بيرون بارون نياد !!!* گفتم :يعني چي ؟ گفت :* اگه بارون بياد- روبه برق بياد- برف بياد !!! بيرون نميريم . تو بيرون بري خيس ميشي !!!*( روبه برق =* رعد و برق * )
رو به برق:))
دخو ®
:)
عالم
عجب
* آخه کجاي دنيا " رو به برق با برف "همزمان ميشه ؟!!*
+ شيوا ( دخترم ) : * تاب تا ابازي خانا خانا منازي *________________2 سالگي
sajede
91/8/17
شيوا هر شب قبل از خواب :*قشه بگو * من ميگم : قصه ي چي ؟ ميگه :* هيومه* ( پيامبر ) _________________ 2 سالگي
شيوا رو به من :* ماماني دفت دسش بخونه ... پشو پشو دس بخون * ( مامان رفت درس بخونه . پاشو درستو بخون ! )
همه 5 نظر
دسسد يعني کفشدوزک؟:) اي جان:)
رفته بودن طلافروشي . تا گوشواره ي کفشدوزک رو ديد دست گذاشت روشو و گفت :* من اينو ميخوام *
+ تو داروخونه بودم . گوشيم زنگ خورد . شيوا بود . گفت :*باباجون مياي خونه مون ؟ خونه؟* گفتم : آره . گفت :*کجايي ؟*گفتم : سرکارم ...
sajede
91/8/17
خب بعدش؟
نکته اش تو "*خونه مون "* بود . همين . بقيه هم نداشت . اگه داشت شما غريبه نبودي !!!
آهان!:))
+ من و خادم مسجد و 3 نفر ديگه بيرون مسجد داشتيم باهم حرف مي زديم که حاج آقا ( روحاني مسجد ) و چند نفر از نمازگزاران از مسجد خارج شدند . حاج آقا گفت:* هميشه دور منقل امام حسين شلوغ تر از دور منبرشه !!!*
sajede
91/8/17
+ شيوا :* اوهوء... اوهوء .* گفتم : تو گفتي اوهوء ؟ گفت :*آره . ميخوام استقاقم بيرون بياد !!!*( استقاق = استفراغ )
sajede
91/8/17
دکتر هيچ فکر اونجاشو کرديد که يه روزي شيوا بخواد بيا اينجا وحرف بزنه و اونوقت شما اينجوري ابروشو برده باشي : دي
آبرو شو برده باشم ؟؟؟
+ صبح روز عيد بود .* عيد غدير* . سفره انداختيم و ميوه و شيريني و شکلات رو چيديم . سکه ها رو هم تو بشقاب کريستال ريختم و گذاشتم رو سفره .شيوا گفت :*بابا خاله ميخواد بياد جايزه بگيره !!!* ( عيدي غدير )
sajede
91/8/17
شيوا لباس پوشيده بود بره پارک کنار خونه مون . گفتم : کجا ميره ؟؟؟گفت :*بابا به تو چيه ؟!! تو برو خونه تون ... تو برو سرکار ... من برم تاب بازي کنم !!!*
بعد از ساعتي اومدن . شيوا :* من سرسره سوار کردم خودمو !!! سرسره سوار شدم . الاکنک هم بازي کرديم .*
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top