پيامهاي ارسالي
+
شيوا : * بابا يه برق ميدي ؟* گفتم : ورق ميخواي چي کار کني ؟ شيوا :* نگاشي کنم .*
sajede
91/8/22
+
شيوا :*شبکه ي کارتونه ها مياد ؟ کارن ها مياد ؟ * يه بار ديگه گفت :* بگو شبکه ي پويا . دنيا مياريم بيرون !!!*( دنيا دنيا کارتن مياريم براتون )
خاطرات دکتر بالتازار
91/8/21
+
شيوا:* تو آشغالا اينجا نريز مهمون مياد تو رو ميزنه !!!* گفتم : منو ؟ چرا ؟ گفت :* نميزنه * ( شايد دلش برام سوخت )
خاطرات دکتر بالتازار
91/8/21
+
5 روزي بود که شيوا منو نديده بود . از مشهد تلفن زدن و شيوا گفت :*سلام باباجون . من پيش مادرجونم ( مادر بزرگ ) تو مياي پيش مادرجون ؟* گفتم : من راهم دوره .گفت :*من ميام دستته مي گيرم ميارم پيش مادرجون !!! من ميخوام بيام پيش تو . من اينجا نمي مونم . من نه . من پيش مادرجون نمي مونم . ميخوام بيام پيش تو . مامان نمي مونم . مامان بي ادبه!!!*
*دخترروستا*
91/8/20
+
شيوا از سفر مشهدش مي گويد :* بابا جون . من رفتم پيش قطار . قطار " فوفو جي جي " کرد !!!*
sajede
91/8/20
قطار براي نماز ايستاد . مسير طولاني بود . مادرخانمم که بيمار قلبي است به نفس نفس افتاد . مي گفت : 1 دقيقه ديگر اگه تندتند راه مي رفتم سکته مي کردم . قطار در حال راه افتادن بود و به اونها استرس وارد شده بود . شيوا اين واقعه را اينطوري تعريف کرد : *مادرجي گم شد . مادرجي نماز خوند . بعدا مادرجون رفت وضو گرفت . مامانم رفت وضو گرفت . همه رفت وضو گرفت !!!*
+
شيوا : *بابا بارون نياد . بيرون بارون نياد !!!* گفتم :يعني چي ؟ گفت :* اگه بارون بياد- روبه برق بياد- برف بياد !!! بيرون نميريم . تو بيرون بري خيس ميشي !!!*( روبه برق =* رعد و برق * )
||عليرضا خان||
91/8/20
+
شيوا ( دخترم ) : * تاب تا ابازي خانا خانا منازي *________________2 سالگي
sajede
91/8/17
شيوا هر شب قبل از خواب :*قشه بگو * من ميگم : قصه ي چي ؟ ميگه :* هيومه* ( پيامبر ) _________________ 2 سالگي
شيوا رو به من :* ماماني دفت دسش بخونه ... پشو پشو دس بخون * ( مامان رفت درس بخونه . پاشو درستو بخون ! )
+
صبح روز عيد بود .* عيد غدير* . سفره انداختيم و ميوه و شيريني و شکلات رو چيديم . سکه ها رو هم تو بشقاب کريستال ريختم و گذاشتم رو سفره .شيوا گفت :*بابا خاله ميخواد بياد جايزه بگيره !!!* ( عيدي غدير )
sajede
91/8/17