پيامهاي ارسالي
+
چرخ خياطي خراب بود.شيوا به مادرش گفت*:ببرش دکتر خوب بشه !!!*
خدايا،عاقلم فرما
91/12/10
همه سيب هاي دنيا مال
هههههههههههههههههههههه
خاطرات دکتر بالتازار
جلوي آينه ي قدي خونه واستاده بود و داشت دعوا مي کرد . مادرش گفت* : چي شده ؟* گفت* : اين ميخواد خوراکي منو بگيره .* مادرش گفت *: کي ؟ *گفت* : اين . شيوا !!!*
+
ازداروخونه شکلات آورده بودم خونه.شکلاتهايي که براي تولدامام بود.خانم گفت*:اين شکلاتاروامام حسن عسگري داده.*شيوا*: نه.باباخريده.*_____________________ خانم گفت*:شيرمحلي بخربراي صبحونه.*شيوا*:نه. شير گاو بخره!!!*وباصداي بلند دادزد*: شير گاو ... شير گاو !!! *________________________ شيوا*: بابا تو چرا موهاتو شونه نميکني . خاله من دارم شونه ميکنم .*گفتم *: به کي گفتي خاله ؟* گفت* : به مامان !!!*
sajede
91/12/4
+
شيوا اومد سر سفره . فيلش رو هم آورد . شيوا* : مامان- عزيزم گرسنمه . مامان- عزيزم گرسنمه ... مامان- عزيزم ( فيل ) گرسنشه !!!* _____________ يه قاشق از دست مادرش افتاد رو بشقاب و بلند صدا کرد . شيوا* : اه . گوشم سردرد شد !!!*_________________ شيوا از کشک بادمجون خوشش نيومد . چند لقمه اي خورد و بلند شد . شيوا*: بابا برا من بيسکويت بخر * گفتم* : دخترم گرسنه است .* گفت* : گرسنه نيست . شيواست !!!*
محب الزهراء
91/11/26
+
سرفه کردم . گفتم* : گلو درد ميکنه بايد شلغم بخورم .* شيوا گفت* : من ميخوام تلخين ( ؟؟؟ )بخورم دهنم تلخ بشه !!!*
har an che az del ba
91/11/28
شيوا رو به مادرش گفت* : اين باباي منه . باباي تو هم هست !!!* مادرش* : بابا رو از کجا خريدي منم بخرم ؟ *شيوا *: نه . *مادرش سوالشو تکرار کرد . شيوا گفت* : فروشگاه !!!*
شيوا* : اخب ( اخم ) . اخب . *به چين ابروهام دست زد و گفت* : اينجا اخبه ... تو اخبالويي !!! * (ويرايش | حذف)
+
داشتم براي شيوا داستان تعريف مي کردم . فاطمه تو اون اتاق داشت درس مي خوند . وسط داستان فاطمه سوال کرد* : چي شد ؟ *حسادت شيوا تحريک شد و گفت *: آجي . بابا بلا ( براي ) تو داستان نميگه . بلا من ميگه !!!*
2-سرافراز
91/11/28
+
شيوا* : بابا من ماشينمو ( نگاه ) شارژش تموم شده .*
پر واز بانو
91/11/28
+
اين تصوير متعلق به کيست ؟ بگم ؟ بگم ؟ ... نه ... نشد ... تا شما يه دهن ريتميک بخونين "*بگم بگم ؟؟؟___ بگم بگم ؟؟؟ * منم صاحب تصويرو معرفي ميکنم .
خاطرات دکتر بالتازار
91/11/27
+
سلام من بازم اومدم . جا باز کنيد بشينم کنارتون . هه هه هه .
.:راشد خدايي:.
91/11/26
به به جناب دکتر ... .... ...(سه تا نقطه ي اول اسمتون بود، سه تايي بعدي فاميلتون، سه تايي بعدي پسوند:) )
+
شيوااومد روي بالش من سرشو گذاشت و منو بغل کرد و گفت* : باباي خودمه . فاطمه بياد تو رو بغل نکنه .( يعني نياد تو رو بغل کنه ) فاطمه مامانو بغل کنه !!!* و ادامه داد* : بابا بگو دخترم .* گفتم . گفت* : بگو خوشگلم . *گفتم . گفت* : بگو بابامم ... بگو مامانم ... بگو آجيم ... بگو بابايم !!!*
DARYAEI
91/11/24
+
*سلام بر حاضران و آيندگان .* يه سوال : کار دبيراي جديد شروع شده ؟ ميخواستم يه پيشنهاد بهشون بدم . تو صفحه ورودي به پارسي بلاگ کاربراي طلايي قيد شده بد نيست يه کادر هم تعريف بشه و اسم دبيرهاي دوره حاضر توش بياد تا هميشه در دسترس باشن .
خاطرات دکتر بالتازار
91/11/23
+
شيوا* : بابا تو برو صبونه بخور من يه کوک بکشم !!! *گفتم* : کوک ؟ نگو کوک .* گفت* : چي بگم ؟* گفتم *: بگو خوک .*______ شيوا* : اين زرافه اينجوري ميکنه : بع ... بع . مثل گوسفنده !!!*
وستا
91/11/22
شيوا* : بابا مياي اينا ( حيوانات پلاستيکي ) بازي کنيم ؟ *گفتم* : اينا چين ؟* گفت* : اينا فرق مي کنن !!! اينا بازين ... اين سنجابه ... اين زرافه است .*
+
شيوا* : مامان من ميخوام " بم کودک" ( برنامه کودک ) ببينم .* گفتم *: خوب چيکار کنم ؟ *گفت *: کمش کن ( روشن کن ) !!! فقط کمش کن من ببينم . ميخواد " آمد اذان" بخونه ها !!!* شيوا* : بابا گوش کن . تو اينجا نماز نخون . من اينجا مي خونم . تو برو مسجد .*
خاطرات دکتر بالتازار
91/11/22