پيامهاي ارسالي
+
شيوا *: تو گوشم آشغاله . کي تو گوشم آشغال گذاشت ؟؟؟* ( منظورش موم - جرم گوش - بود )
DARYAEI
92/1/6
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا يه روز گيلاس بخر . من گيلاس دوست دارم با موز و با خيار و با نخودچي و آبغوره !!! نخودچي نخر . آبغوره الکي گفتم ... خوب ؟ بخر .*
خاطرات دکتر بالتازار
داشتم حرفاي شيوا رو روي کاغذ مي نوشتم . شيوا گفت *: بالتلاز ؟!! بالتزار ؟!!* ( از کجا فهميد ؟؟؟ )
פֿواهر کوچيکہ
:) @};-
*مرضيه*
@};-
+
شيوا* : من دوست دارم بچه داشته باشم بهش پسومک (پستونک ) بدم . بچه ي خودم !!!* ( بچه ي 3 ساله دوست داره بچه داشته باشه !!! )
پر واز بانو
92/1/3
+
اول صبحي نور خورشيد از پنجره ميزد تو اتاق . شيوا* : خورشيدو خاموش کن بخوابيم !!!:-o *
.: ام فاطمه :.
91/12/26
+
*سلام بردوستان حاضر عيد مبارک* 2-ولايت عشق اسيرعشق... 2-دل تنگي آينه شکسته شروين 1362 کامبيز S&N 0511 هستي بانو تبسمي به ناچار ابوعلي (معارف اسلام) مجنون ديوونه اساتيد امير سرزمين عشق رضاخواهر کوچيکه علمدارمظلوم ستاره سهيل احمد يوسفي20 كانون فرهنگي شهدا سحربانوخون شهداعشق پنهان علي دشتي صديق خوشنويسان ايران(سخنو سوته دلان ميلاد لطفعلي التيام
*صديق*
91/12/30
+
شيوا * : بابا شب ها ميري سرکار - مامان زنگ ميزنه - اون خانوم ميگه خاموش باشه !!!:-o * ( اپراتور مخابرات ميگه : گوشي مشترک مورد نظر خاموش است )
پر واز بانو
91/12/26
+
مريض بودم ( سرما خورده ) . شيوا با وجود اينکه نهيش مي کردم اومد کنارم . گفتم *: دوست داري مريض بشي ؟ *گفت* : نه . من فلفل دوست دارم . من فلفل دوست دارم بخورم !!!* ( حالا چه ربطي داشت ؟؟؟ خدا ميدونه . )
سير بي سلوك
91/12/25
+
به شيوا گفتم *: برام داستان بگو .* گفت* : داستان کي ؟ دشمن ؟... پيامبر ؟... دشمن بگم ؟* گفتم* : بگو .* گفت* : نميگم .* گفتم* : چرا ؟؟؟* گفت* : بلد نيستم !!!:-o *
*ابرار*
91/12/25
+
شيوا* : بابا مامان ميخواد بلا ( براي ) من جايزه بخره . مامان ميخواد بلا من جايزه بخره - سک سک - دعوام نکني !* گفتم *: چرا ( ميخواد جايزه بخره ) ؟ *گفت *: ( چون ) من ندارم !!!:( *
عليرضااحساني نيا
91/12/24
+
*سلام بر 81 کاربر حاضر . شبتون به خير .*
خاطرات دکتر بالتازار
91/12/22
+
از سر کار اومدم . خانوم گفت* : دخترت خيلي باهوشه .* گفتم* : چي شده ؟* گفت *: شيوا داشت با عروسکش بازي مي کرد . يه اسم سخت براش گذاشته بود . تا آخر بازي اونو به همون اسم صدا مي کرد . من نتونستم حفظ کنم . رو کاغذ نوشتم . صبر کن بيارمش .* رفت و کاغذ رو آورد و از روي کاغذ خوند *: آقاي "پين گلين کينگ" !!!*:-o
براي داداش
91/12/21
+
( ما تو زير زمين زندگي مي کنيم ) وقت خواب بود . لامپ ها رو خاموش کرديم تا بخوابيم . خونه مون دونبشه و کوچه مون بن بست . اکثرا ماشين ها ميان ته کوچه و دور ميزنن . يه ماشين اومد دور بزنه نورش افتاد تو پنجره و اتاقو روشن کرد . شيوا گفت* : چي بود ؟ ماشين ما بود ؟؟؟:-o * گفتم* : ما که ماشين نداريم !!!* ادامه داد* : اگه بيفته سر ما - ما مي مرديم !!!*
قطره بارون
91/12/21
+
گفتم *: بريم نماز بخونيم ؟* شيوا گفت *: نه . *گفتم* : تو کي نماز مي خوني که من نمي بينم ؟ *گفت *: نماز نمي خونم . مسماک ميزنم . وسواک !!!*( چه ربطي داشت :-o )
خاطرات دکتر بالتازار
91/12/20
*سلام بر 95 کاربر حاضر .**سحربانو* حسين هاتفي. دانشجوي رياضي *پوريا* * اخراجي * cindrella? صداقت. ايلچي? مسافري از ... مهران حداد *ابرار* ?افروز بانو شما نجفي از قيدار *سارينا* سياوش آقاجاني ?نگهبان محمديزداني**دهاتي وستا رز سيآه...و ...
+
عصرا يه ساعت ميخوابم . حوصله نداشتم براي شيوا قصه بگم . گفتم* : تو برام قصه بگو تا بخوابم .* گفت *: تام و جري ميگم .* گفتم* : تام و جري ديگه چيه ؟* گفت*: موش و گربه .*گفتم*: بگو.*گفت*: يه پت ومت بودن .آتش روشن کردن . خونه شون آتش گرفت. بعد درو باز کردن رفتن حياط !!!* شيوا* : در حياطو باز کردن رفتن توش ... من گفتم . موش و گربه هم بميس ( بنويس ) !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
91/12/18
+
شيوا نون رو ريز ريز مي کرد و مي ريخت روي فرش . گفتم *: شيوا نون ها رو ريز نکن بريزي رو فرش .* گفت *: مورچه ها گرسنه شونه !!!*
sajede
91/12/18
+
کلمات شيوا *: پموئگ ( پنگوئن )________ نک نک ( لک لک )_________ من سرما خوردم . 2 تا !!!________ من آدم برفيم . آدم برفي !!! _________* داشتم قصه ي گاو مي گفتم و اينکه از شيرش ماست و ... قره قروت درست ميکنن . شيوا* : من ميخوام . مامان آش درست کن فردا با قره قروت بخوريم . منم ميخوام دهنم ترش بده !!!*
خدايا،عاقلم فرما
91/12/10