پيامهاي ارسالي
+
مادرم گفت *: ياعلي .* شيوا بدنبالش گفت *: يا مامان .* گفتم* : يا مامان که نميگن .* شيوا* : ميگن !!!*
كشتي نجات ما
92/4/11
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: بيا با هم شيوا باشيم .* گفتم* : يعني چي ؟* گفت *: دوست ندارم تو بزرگ باشي . دوست ندارم دماغ بزرگ داشته باشي . دوست دارم کوچيک باشي . منم کوچيک باشم !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
3.5 ساله .
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : کاشکي مثل تو بچه داشتم !!! بگه " او - ا او- ا " بعد مامان بهش شير بده !!!*
+
شيوا* : بابا ما سه تا خونه داريم .* گفتم *: کو ؟* گفت *: يکي اينجا يکي شمال !!! دوست نداري شمال ؟*
*زهرا بانو*
92/4/11
+
آخر شب بود . شيوا نق ميزد و مي گفت *: بابا من خرسنمه ( گرسنمه ) .* گفتم *: چي ميخواي ؟* گفت* : آب مي خوام !!!*
0098
92/4/11
ساعت 9و 30 دقيقه شب بود . تو جاده واستاديم براي نماز و شام . شيوا به سگي که کنار ديوار دراز کشيده بود و از گرما بي تاب بود اشاره کرد و گفت *: الان که صبح شده چرا هاپو بيدار نميشه !!!*
شيوا *: تولد تولد بيا شمعو فوت کنيم . اگه نيايي نميشه . اگه نيايي نميشه ( تا 10 بار تکرار کرد ) !!!*
+
شيوا گوشي تلفن اسباب بازي شو بر مي داره و با دوستش ( بصورت خيالي ) صحبت مي کنه و آخر سر ميگه :* سلامت به بابام برسون !!!:( ( ميخواد بگه سلام به بابات برسونه ) *
*نگين خانوم*
92/3/29
+
*چند نکته در نامه خانم مصطفوي* : 1.امام گفته " اين دو تا تا با همند خوبند" !!! (اين يعني چي ؟؟؟ ) 2.امام بعد از ذکر نام رهبر ( براي صلاحيت رهبر شدن ) نام هاشمي رو هم آورد !!! 3. ولايت فقيه براي اينه که جلوي ديکتاتوري رو بگيره ( شوراي نگهبان ديکتاتوريه ؟؟؟ ) 4. فاصله گرفتن شما از هم !!! ( کي بايد فاصله نگيره ؟ رهبر يا ديگران ؟ )5. تذکر دلسوزانه نبايد مخفي باشه ؟ ( نکنه خواستن تو تاريخ ثبت بشه ؟ )
شاپرک بانو
92/3/4
+
سلام. با اردو رفتيم نياسر و اردهال و برگشتيم. شيوا بغل من بود مادرش 50 متري جلو افتاد. شيوا چند بار مادرش رو صدا زد و هر بار صداشو بلندتر مي کرد . آخر سر گفت *: مامان گم شد !* مادرم نتونست بياد بالا تا آبشار رو ببينه . همون پايين نشست و ما رفتيم بالا. بعد از 2 ساعت شيوا گفت *: بريم پيش مامان بزرگ .*بغلش کردم و سرپاييني داشتيم مي اومديم.شيوا مکررا مي خوند*: مامان بزرگ خوشگلم بيا باهم دوست بشيم !!!*
sajede
92/3/2
+
شيوا نق نق مي کرد و مي گفت *: بابا چادرم نيست ... نمازم باطل شد !!! *گفتم* : مگه خوندي ؟ گفت : نه !!!:-o * ( پس چي باطل شد ؟؟؟ )
sajede
92/3/2
+
مادر شيوا پشه اي رو کشت که کلي خون خورده بود . به شيوا گفت* : ببين اين خون توئه .* شيوا گفت *: مگه من خون خوردم که خونمو خورد ؟؟؟ مگه منم خون خوردم اونم خورده ؟!! :-o *
sajede
92/3/2
+
گفتم* : گربه با زبون زدن بدنشو تميز مي کنه . سگ هم همينطور . گاوم همينطور . *شيوا *: مگه آب ندارن ؟ حبون ( حمام ) ندارن ؟ دستشويي ندارن ؟!!*
زهره صفي آريان-21
92/2/28
+
توروزنامه خوندم آقاي هاشمي گفته *: "من بدون نظر رهبر کانديد رياست جهموري نميشم" !* حقا که اين مرد سياستمداره !!! ياد بني صدر افتادم موقع کانديد شدنش يه ديدار با امام انجام داد و گفت *:" الان مصصم شدم که کانديد بشم . "*
خاطرات دکتر بالتازار
92/2/27
+
شيوا* : خوابم ترکيد خوابم ترکيد . مامان ميگه خوابم ترکيد ( خوابم پريد ) !!! :-o *
0098
92/2/22
شيوا عادتشه هميشه وقتي لامپارو خاموش کرديم و خوابيديم ميگه* : گرسنمه .* لامپو روشن کردم و بهش کلوچه دادم . کلوچه رو خورد و رفت . گفتم *: کجا ؟ بيا دهنتو بشور .* گفت *: برم بخوابم .* بعد از چند ثانيه گفت* : بستني نداريم . از اون بستني ها ؟!! *گفتم *: نه .* گفت *: به مامان بگم از اون بستني ها بخري . يه روز بستني بخري !!!*