شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

ساعت دماسنج
+ شيوا* : حسني به جمه نمي رفت وقتي مي رفت جمه ( جمعه ) مي رفت !!!*
خانمم گفت *: ببر پاشو به ارتوپد نشون بده .* شيوا *: نه . ارتوپرت بده !!! :-o *
در مورد شيوا گفتم *: دختر منه .* شيوا گفت* : دخترمنم هست ... دختر بابا هستم !!!*
همه 5 نظر
شيوا *: بابا من بچه دار شدم !!! * گفتم* : کي هست ؟* گفت* : بچه دار - اونه يه عروسک - موش طلائيه !!! من دوست دارم بچه دار بشم .* مادرش گفت *: بعد بهش شيرم ميدي ؟* گفت* : آره . :-o *
خيال من
:D
+ شيوا* : يه توپ دارم قلقليه - سرخ و سفيد و آبيه - من اين توپو نداشتم - بابام به من عيدي داد ... مامان به من عيدي داد ... آجي به من عيدي داد !!!*
شيوا *: بابا برات قصه بگم ؟ قصه هويج ؟* گفتم *: چرا همش قصه هويج ميگي ؟ تکراريه .* گفت* : اگه قصه نگم تو نارت ( ناراحت ) ميشي ميري سرکار ديگه نمي آيي . اگه بگم تو ديگه نميري سرکار !!!* همون قضيه چماق و هويجه !
* کميل *
:)
همه 5 نظر
خيال من
:)
+ قورباغه اي سبز رنگ ديدم ( داروگ ) خواستم ازش يه عکس هنري بگيرم . هي وول مي خورد و واي نمي ايستاد . شيوا* : قورباغه جان حرف بابامو گوش کن . اگه گوش نکني به مامانم ميگم !!!:-o قورباغه جان حرف بابامو گوش کن ( جند بار تکرارکرد )اگه گوش نکني برات شعر مي خونم !!!*
همابانو
:D
بعدی همه 9 نظر قبلی
حالا خوب براتون هفت تير کشي نکرده...:D .
خيال من
:D
+ شيوا* : چرا فاطمه رو دعوا کردي ؟ *مادرش گفت *: چون نمازشو به موقع نخونده .* شيوا *: کاشتي ( کاشکي ) فاطمه دختر من بود . فاطمه ! کاشتي تو دختر من بودي اسمتو ميذاشتم " زهراي کوچولو " . بعد شير مامانو مي خوردي !!! :-o*
شيوا* : بابا ! بابايي ! خدا رفته اونجا - آسمون . دوره - من نمي بينم که !!!*
همه 5 نظر
همابانو
:)
خيال من
:D
+ شيوا رفت روي ترازو و گفت : *بابا ! چند سالمه ؟ بيا ببين !!! :-o *
شيوا رو به مادرش* : پدرم کجاست . من عاشق پدرم شدم . شماره شو بگير باهاش حرف بزنم !!!*
شيوا زرافه اش تو بغلش بود . گفت *: دخترم 3 ساله و ماهشه . 2 ماهه !!! :-o *
همه 6 نظر
مادربزرگ باباي اونه!:-o :-o :-o
خيال من
:D
+ به شيوا گفتم *: من آجي رو بيشتر دوست داشته باشم يا تو رو ؟ *گفت *: منو ...* بعد همه چيز رو به ملکيت خود در آورد و گفت * : آجي مال منه . مامان مال منه . شيوا مال منه . بابا مال منه !!!:-o *
ببين انسان از همون بچگي دنبال جمع کردن * ماله !!!*
شيوا *: بابا بخوابيم . اگه شما انقد حرف بزنين من ميرم يه خونه ديگه مي خرم برا خودم !!!*
بعدی همه 9 نظر قبلی
همابانو
:)
خيال من
:D
+ قرار بود شيوا رو با خودم ببرم نمايشگاه نقاشي پارسي بلاگ . اما نبردمش . تازه قرار بود يه نقاشي از اونو ببرم نشون بدم . ساعت 4 صبح : شيوا* : چرا نميري نقاشيمو به يکي نشون بدي ؟* گفتم* : الان ؟؟؟* گفت *: آره . کي ميري ؟!!:-o *
تشنه...
حيف شد نياوردينش!مشتاق ديدارشون بوديم:)
تو نمايشگاه چشمم روشن شد به مهندس فخري - خون شهدا - معين - پوريا- دهاتي ...
همه 7 نظر
*مهندس عزيز يه مهموني اختصاصي بايد بدين براي رونمايي از شيوا:) مي تونه خونه تون باشه :)*
:) اهان، ازون نظر :)
+ شيوا دستش رو گذاشت رو صورتم و گفت *: ببين . ديدي داغاش رفت ؟ داغ منو خورد اون ( کولر )!!! :-o * ( کولر گرماي بدن منو خورد )
خانومم گفت* : بايد براش ( براي شيوا ) حرز بخرم . خيلي بلا سرش مياد .* شيوا *: 3 تا بخر !!! :-o *
سلاممممممممممممممممممممممم مجنون عزيززززززززز و سلام به همه @};-
شيوا *: بابا فردا نرو سرکار دلم بلات تنگ ميشه - ميسوزه - بري من ميرم يه خونه ديگه مي خرم !!!:-o*
بهش گفتم* : تو تلفن چي گفتي ؟* گفت *: گفتم فردا - ديشب دلم بلات سوخت رفتي !!!*
+ دختر بزرگم *: خونه دايي حسين دزد اومد همه وسايلشونو برد .* شيوا *: چرا ؟ مگه ( دايي ) چيکار کرده بود ؟!! :-o *
کوثر...
:) :)
+ شيوا که از درد پا ( در اثر تصادف ) کلافه شده بود مي گفت *: اي خدا خوبم کن . اي امام رضا خوبم کن . اي امام رضا خوبم کن ...*
شيوا گفت *: من مامان عروسکم هستم .* مادر بزرگش گفت* : مامان منم ميشي ؟ *شيوا* : آره . اگه خونه ي من بيايي من مامانت ميشم !!! :-o *
هومممممممممممم؟
همه 8 نظر
از بچه اي که هنوز 4 سالش نشده چه انتظارايي داريا . @};-
+ *به مناسبت روز قدس *- دختر بزرگم از شيوا پرسيد* : فردا با بابا ميري راه پيمايي ؟* شيوا* : آره . بريم آمريکا !* دختر بزرگم* : آمريکا ؟؟؟ *شيوا* : آمريکا خيلي خوبه . همونکه ميگن مرگ بر آمريکا . بادبادکم بخريم مرگ بر آمريکا هم بگيم !!!:-o *
DARYAEI
92/5/12
* کميل *
:)
مرگ بر آمريکا...دکتر امشب تو *هوايش* ديده شدي!!!
بعدی همه 20 نظر قبلی
همابانو
:)
+ شيوا *: من گرسنمه . لبامو مي خورم !!! :-o *( لب هايم را مي خورم !!! )
:D
مثل شعراي تک مصرع مي مونه .
کوثر...
:)
+ شيوا* : خواب خرس بد ديدم . با مامانشو . با باباشو . با دخترشو... همه شونو ديدم !!!:-o *
تو دستشويي سوسک ديده شد . داشتم ميرفتم اونجا . شيوا* : بابا تو رو نخوره . ديگه بابا نداشته باشيم ؟؟؟*
Alone♡
:D
شوا يه گوشه کز کرده بود . گفتم* : چي شده ؟* گفت* : خواب بد ديدم . هيولا . *گفتم* : هيولا نداريم . *گفت* : نيامده بود . خوابشو ديدم - هيولا . يه خرس بي تربيت گنده !!!*
+ شيوا به من گفت* : تو گيره مو نداري ؟ به مامان بگو برات گيره مو بخره .* گفتم* : آقاها که گيره مو نميزنن .* گفت *: اگه گيره مو - دستبند - گوشواره - گردن بند برات بخره بزني خوشگل ميشي . ديگه در نمياري !!!*
DARYAEI
92/5/8
3 سال و 8 ماه .
شيوا* : سرتو با چي مي شوري با شامپو آبک !!!* خواهرش گفت *: شامپو گلرنگ . *شيوا *: نه . آبک !!!*:-o
+ براي شيوا استنبلي پلو ريختيم . ديدم سرش پايينه . گفتم *: چرا ناراحتي ؟ غذا بدمزه است ؟* گفت* : سيب زميني نداره . براي سيب زميني ناراحتم !!!* گفتم *: اگه غذاتو بخوري من ميرم گوشت مي خرم* ( مدتي بود گوشت نخريده بودم ) . گفت* : کي ؟ ديشب ؟!!:-o *
يه کم خورد و ادامه نداد . گفتم* : چرا غذاتو نخوردي خوشگل ؟ *گفت* : چونکه داشتم مي خوردم چشمم گفت " خوابم مياد !!! "*
شيوا به من گفت* : مهربون - شيرين زبون - عسل - همه چيز خودتي - ماه - خورشيد !!! دست - دهن - لباس - استخون - همه چيز هستي - انگشتر !!!* ( :-o يعني منو تا حد خدايي رسوند ! )
تسبیح دیجیتال
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top