پيام
+
محکم شيوا رو بغل کردم و گفتم *: من عنکبوتم - تو مگس . افتادي تو تور من . نميذارم در بري .*گفت* : مثلا من بچه ات بودم . مگس نبودم . عنکبوت کوچولو بودم !!!*
*ري را
92/9/23
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا داشت با من بازي مي کرد . گفت *: مثلا تو ببيي باش - ببيي مامان - من ببيي بچه . ام ام .مثلا من علف مي خورم ... تو هم بخور ديگه . تو هم علف بخور !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا روي کاغذ يه طوطي کشيد . روي يه کاغذ ديگه ده بيست تا تخم کشيد و گفت* : اين طوطيه . اگه تا صبح رو تخم هاش بخوابه پرنده در مياد !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: بابا ! من " گوش پوکو " ( گوشت کوب ) پيدا کردم . اوني که ... يه چيز ديگه اي که مامان باهاش گردو رو مي کنه - گردو رو مي شکونه !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
گفتم* : منو چن تا دوست داري ؟* پنج انگشت دستشو باز کرد و گفت* : 3 تا !!! *گفتم* : مامانو چن تا ؟* گفت* : 3 تا . *گفتم* : آجي رو ؟* گفت* : 3 تا .* گفتم *: خودتو ؟* گفت* : 3 تا .* گفتم* : منو بيشتر دوست داري يا خودتو ؟* گفت* : تو رو با خودم !!!:-o *
همابانو
:D
*ري را
=)@};- :) =)@};- :)