پيام
+
سر سفره غذا پريد تو گلويم و يه تک سرفه کردم . شيوا هم که مريض بود چن تا سرفه کرد و گفت *: چرا دهنتو نمي گيري از تو مريض شدم .* بعد براي اينکه ناراحت نشم گفت* : از خودم مريض شدم !!!*
*«طلوع»*
92/8/17
خاطرات دکتر بالتازار
مادرش زنگ زد به من و گفت* : شيوا تب داره . از داروخونه قرص سرماخوردگي کودکان بيار . *شيوا داد و بي داد مي کرد و مي گفت *: من مريض نيستم !!! *مادرش گفت* : باشه . برا من قرص سرماخوردگي کودکان بيار !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا به مادرش گفت* : يه " لپ لپ " ( بخر ) ... برا من ( از توش ) تلويزون کوچيک در بيار با کنترل کوچيک !!!* گفتم *: چرا ؟؟؟* گفت *: ( چون ) شما کنترل دارين !!!* ( ميخواد 24 ساعته شبکه پويا باشه . از اينکه ما کانال هاي ديگه رو مياريم ناراحته )
DARYAEI
:-D
خاطرات دکتر بالتازار
يه روز شيوا زنگ زد به داروخونه . پرسيد *: چيکار مي کني ؟ به مردم دارو ميدي ؟* گفتم* : آره . تو چيکار مي کني ؟* گفت *: دارم با تو حرف مي زنم !!! :-o *
خاطرات دکتر بالتازار
پرسيدم *: مامان کو ؟* گفت *: داره خوابه !!! *
.:راشد خدايي:.
سبحان الله:)
خاطرات دکتر بالتازار
والحمدلله .
.:راشد خدايي:.
نماز جمعه رفتي دکتر؟ ناهار چي دادن؟:)
خاطرات دکتر بالتازار
در باره کسب حلال و خرج کردن آن در راه درست بحث شد . اين بود ناهار قلب ما
.:راشد خدايي:.
دکتر ناهار قلب چيه؟:) جوجه کباب بدون استخون را عشقه!