پيام
+
شيوا* : مامان و آجي کوچولو بودن پلنگ صورتي مي ديدن . تو اين خونه !!! با هم نگاه مي کردن . بعد بزرگ شدن من کوچولو شدم !!! :-o *
almassshargh
92/7/20
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: تو بمو کودک ( برنامه کودک ) مي بيني ؟* گفتم* : آره . *گفت *: مگه تو بچه اي ؟؟؟* گفتم *: آره . *گفت* : اشکال نداره ببين !!!* ( دنياييه داريم ؟؟؟ )
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: مامان ! چرا صبح که بيدار ميشي به کفشدوزک نميگي " صبح به خير " !!!*
بلاي آسموني😁
:)