پيام
+
شيوا* : بيا بريم خونه ي خدا . پرواز کنيم بريم ( پيش خدا ) !!! *
*ندا*
92/7/18
خاطرات دکتر بالتازار
اول صبح صداي نون خشکي از سر کوچه مي اومد *: نون خشک . کاغذ ...* شيوا پس از چند لحظه سکوت لبخندي زد و گفت *: مگه ما کاعذ مي خوريم ميگه کاعذ ؟!! :-o *
خاطرات دکتر بالتازار
در خونه رو چند ثانيه باز نگه داشتم . شيوا گفت* : کاشکي در رو مي کنديم مينداختيم آشغالي - هوا باز ميشد - من مي رفتم بيرون !!! :-o *
* گل نرگس *
اي جانم خدا حفظشون کنه