پيام
+
صبح خانوم صورت شيوا رو شست . شيوا که هنوز خوابش تکميل نشده بود و به زور بيدار شده بود لج کرد و گفت : * کثيفي هامو بده .* بعد ادامه داد :* برم بخوابم کثيفيا دوباره بياد !!!*
* هاتف *
92/7/18
||عليرضا خان||
ههههههههههههههه
بهدونه
اي جاااااان!!
خاطرات دکتر بالتازار
*حي علي الفلاح*
||عليرضا خان||
چقدر خوبه دوستان نماز رو ياد آوري مي کنند لايک
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا رو به مادرش *: من با تو قهرم ... ماماني ! ماماني ! منو گرسنه موندي !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: من بزرک شدم قاشق بزرک مي خورم !!!*
بهدونه
هههههه....آخخخ...جاي من خالي يه گاااااز از لپاش بگيرم
||عليرضا خان||
الان چند سالشونه ؟
خاطرات دکتر بالتازار
3 آذر 4 سالش تمومه .
||عليرضا خان||
اي جان گازش بگيريد : )
خاطرات دکتر بالتازار
شما کارمند اداره ي گازيد ؟؟؟
بهدونه
ما مأموريم و معذور...بهههله:)