پيام
+
نزديک غروب بود . شعاع کم سوي خورشيد از پنجره ي اتاق داخل خونه شده بود . شيوا *: بابا هر جا ميرم آفتابا مياد دنبالم ببين ! داره دنبالم مياد . عاشق من شده !!! :-o *
.:راشد خدايي:.
92/6/14
خاطرات دکتر بالتازار
پروانه روي ديوار نشسته بود . شيوا* : با بابام دوست ميشي ؟ ... منو دوست داري يا بابامو ؟* شيوا صداشو تغيير داد و به جاي پروانه گفت * : همه تونو .* شيوا* : ميگه همه تونو !!! :-o *
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: تاب تاب آب بازي خدا منو بندازي - بغل بابام بندازي !!! تاب تاب آب بازي ... اگه ميخواي بندازي بنداز بغل بابات !!! :-o *
همابانو
:D
همابانو
:-D
قافيه باران
ماشالله:)
آواي روستا
جدا که عالي بود...کيف کردم از اينهمه احساس...حالم خوب شد...ممنون
.:راشد خدايي:.
:)