پيام
+
شيوا* : چرا فاطمه رو دعوا کردي ؟ *مادرش گفت *: چون نمازشو به موقع نخونده .* شيوا *: کاشتي ( کاشکي ) فاطمه دختر من بود . فاطمه ! کاشتي تو دختر من بودي اسمتو ميذاشتم " زهراي کوچولو " . بعد شير مامانو مي خوردي !!! :-o*
خيال من
92/6/4
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا ! بابايي ! خدا رفته اونجا - آسمون . دوره - من نمي بينم که !!!*
تات خيارجي
:D
عکاس آماتور
:D
همابانو
:)
خيال من
:D