پيام
+
شيوا* : تو طلا نداري ؟ *گفتم *: نه . *گفت *: حرم طلا داره ( مغازه هاي اطراف حرم ) . برو برا خودت بخر بيا به من نشون بده !!!:-o *
همابانو
92/6/10
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: نماز جمه ( جمعه ) ميري بچه ها هم ميان ؟* گفتم *: آره .* گفت *: با مامانشون ميان ؟ بابا ندارن ؟ دست مامانشونو ول نکنن مثل من ماشين لگدشون مي کنه !!! :-o *
زندگي رسم خوشاينديست
آخي! چقدر دنياي بچه ها نازه!
كشتي نجات ما
سلام دکتر..خدا دخمل شيرين زبونتون رو واستون نگه داره..
خاطرات دکتر بالتازار
3-جک ناراحت نشو از من :) / سلام بر شما و همه دوستان .
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا و مادرش رفتن مطب جراح مغز و اعصاب . تو مطب يه دو قلو جلب توجهشون کرد . شيوا برام تعريف کرد *: بابا ! 3 تا دو قلو بودن - يکي - دو تا !!!*
اسپايکا
سلام... : دي
خيال من
:D