پيام
+
براي شيوا استنبلي پلو ريختيم . ديدم سرش پايينه . گفتم *: چرا ناراحتي ؟ غذا بدمزه است ؟* گفت* : سيب زميني نداره . براي سيب زميني ناراحتم !!!* گفتم *: اگه غذاتو بخوري من ميرم گوشت مي خرم* ( مدتي بود گوشت نخريده بودم ) . گفت* : کي ؟ ديشب ؟!!:-o *
ذره بين زنده
92/5/7
خاطرات دکتر بالتازار
يه کم خورد و ادامه نداد . گفتم* : چرا غذاتو نخوردي خوشگل ؟ *گفت* : چونکه داشتم مي خوردم چشمم گفت " خوابم مياد !!! "*
منتظر باران
:)
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا به من گفت* : مهربون - شيرين زبون - عسل - همه چيز خودتي - ماه - خورشيد !!! دست - دهن - لباس - استخون - همه چيز هستي - انگشتر !!!* ( :-o يعني منو تا حد خدايي رسوند ! )