پيام
+
مادر شيوا پشه اي رو کشت که کلي خون خورده بود . به شيوا گفت* : ببين اين خون توئه .* شيوا گفت *: مگه من خون خوردم که خونمو خورد ؟؟؟ مگه منم خون خوردم اونم خورده ؟!! :-o *
sajede
92/3/2
DARYAEI
سلام..............:D
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا لباسشو زد بالا و به مادرش گفت* : بخار ( بخارون ) . بخار . بازم بخار .*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا دفترچه يادداشت خودشو آورد و گفت* : دفتر خاطرات . دفتر خاطرات !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: سلام بابا . با من دوست ميشي ؟ بلاي ( براي ) اينکه عمو امين دوسم نداره . *
محب الزهراء
:)
شیما بهره ور
لطفا ادم باش وخودت رو معرفي کن تو اين اسم رو از کجا ميدوني
سفير313
؟