پيام
+
شيوا نق نق مي کرد و مي گفت *: بابا چادرم نيست ... نمازم باطل شد !!! *گفتم* : مگه خوندي ؟ گفت : نه !!!:-o * ( پس چي باطل شد ؟؟؟ )
sajede
92/3/2
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا . پشه اومده استخون پامو بخوره !!! * بعد به پاش اشاره کرد و گفت *:ببين اينجامو خورده !*
نشريه حضور ░
سلام بر شما
يک مسلمان
عليک سلام دکتر
خاطرات دکتر بالتازار
مادر شيوا *: کمرم داره نصف ميشه .* شيوا *: يعني ديگه مامان داشته نباشيم ؟!!* به مادرش بيسکويت داد و گفت *: اينو بخوري ديگه کمرت نصف نميشه ؟!!*
خاطرات دکتر بالتازار
اسم بهتري سراغ داري عوض کنم ؟ بالتازار يه پروفسور بود و يه برنامه ي کارتوني براي کودکان .
ذره بين زنده
سلام بر دکتر جون :