پيام
+
سرفه کردم . گفتم* : گلو درد ميکنه بايد شلغم بخورم .* شيوا گفت* : من ميخوام تلخين ( ؟؟؟ )بخورم دهنم تلخ بشه !!!*
har an che az del ba
91/11/28
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا رو به مادرش گفت* : اين باباي منه . باباي تو هم هست !!!* مادرش* : بابا رو از کجا خريدي منم بخرم ؟ *شيوا *: نه . *مادرش سوالشو تکرار کرد . شيوا گفت* : فروشگاه !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : اخب ( اخم ) . اخب . *به چين ابروهام دست زد و گفت* : اينجا اخبه ... تو اخبالويي !!! * (ويرايش | حذف)
.:راشد خدايي:.
عجب دکتر اخبالويي هستي شما!
خاطرات دکتر بالتازار
راشد . کوچولو بگير بخواب . البته بعد از گرداندن *دهانشويه* در دهانت !!!:)
.:راشد خدايي:.
دهانشويه نداريم
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا . من ميخوام لباستو بگيرم - هو هو چي چي کن !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا آنلاين ( ساعت 45 : 11دقيقه ي شب )* : مامان بيا با هم بريم تخم مرغ بخريم . از اين تخم مرغا ( کاکائويي ) . مامان من يه تخم مرغ ندارم . پفيلا هم ندارم ... هوء ... مامان بيا با هم بريم . من گرسنمه !!!*
شاه توري
ببخشيد من آخرش نفهميدم اين شيوا کي هست!همش داستان هاي مب نويسيد که اين شيوا داخلشس!کيس؟
خاطرات دکتر بالتازار
با آب شلغم دهانشويه کن . کوچولو بهونه نيار . مطلبتو خوندم که *فين فين* مي کردي !!!
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا دخترمس ! اي شاه !
.:راشد خدايي:.
شلغممون آب نداشت!
خاطرات دکتر بالتازار
راشد سه شيفته آنلاينه . *مرفه بي درد !!!:) *