پيام
+
شيوا داد مي زد *: صلوات . صلوات .* مثل اجتماعات در مسجد که کسي با صداي بلند از مردم ميخواد صلوات بفرستن . شيوا *: بابا بگو صلوات .* و ادامه داد *: اللهم مر فرجهن . صلوات اللهم ود فرجهن !!!*
ميراب عطش
91/11/21
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا به مادر بزرگش گفت* : تو کلاغ مني . تو جوک جوک مني . تو طابوس مني . تو گنجشک مني . تو پرنده مني !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: بابا تو دوست نداري بري سرسره ؟* گفتم* : نه . *گفت *: من سرسره دوست دارم . سرسره . الاکنک !!!*