پيام
+
*سلام بر 60 کاربر حاضر*
ثانيه ها...
91/11/19
DARYAEI
سلام: )
وستا
سلام باباي شيوا خانم
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا صداي گلبل بگو . اينجوري !!!* و شروع کرد به چهچه زدن مثل بلبل .
2-طراح عكس
سلام
خاطرات دکتر بالتازار
رفتم کليد برقو خاموش کنم اشتباهي يه کليد ديگه رو زدم لامپ هاي وسط اتاقم روشن شد . گفتم *: اه . پس کدوم بود ؟* شيوا به کليد درست اشاره کرد و گفت* : اون . اون کدوم !!!*
غزل صداقت
سلام
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا خسته بود و حوصله ي قصه نداشت . گفت* : بابا ديگه برام قصه نگيا . خروس نگيا . سگم نگو . گاوم نگو !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: مامان . فاطمه ( خواهر بزرگترش ) بره حموم موهاش کثيفه . بوي شامپو نميده . عرقه . عرق !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: فاطمه آب حمومو نخوريا . کثيفه . آب حموم نخور . ليز نخوريا . بابا به فاطمه بگو " ليز نخور " . *به فاطمه گفتم . شيوا گفت *: آفرين گفتي !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: من تپلو بودم مامانم مي بريد . من تپلو بودم مامانم مي بريد ... مي بريد حموم . شامپو ميزد !!!*
اقاشير حفاظ
سلام