پيام
+
بصورت ريتميک مي گفتم* : دخترم دخترم - دخترم دخترم* و شيوا بالا مي پريد . شيوا* : بابا بسه . سرم جيگ - گيج رفت . گيش کشيد . ديگه نگيا !!!* ... شيوا *: بابا چرا مهمونا نميان ؟؟؟*
.:راشد خدايي:.
91/11/6
ذره بين زنده
الان آتيش ميکنيم ميايم ها! :)
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: بابا ساعت چنده مهمونا بيان ؟؟؟*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: بابا ديگه با من حرف نزن . من با تو حرف نميزنم . فشارم آمده پايين !!! *. گفتم* : باشه . *گفت* : انقد نگو باشه !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شام مياين ؟
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: عمو عباس . بي تو قلبت مي گيره !!!*
ذره بين زنده
شام توي سوريه است حالا رفتن صلاح نيست! :)
خاطرات دکتر بالتازار
گفتم شام مياين . نگفتم شام ميرين ! اگه شام مياين به مرغم التماس کنم چند ساعت زودتر تخم بذاره لااقل يه نيمرو جلوتون بذارم !!!
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: اين باباي منه . اين باباي منه *( تکرار )
ذره بين زنده
:) شام که اينجا هستيم؛ سحري چطوره؟
خاطرات دکتر بالتازار
*هه هه هه .* شيوا صداي خنده منو شنيد و گفت* : چي شد؟ چي شد ؟*
خاطرات دکتر بالتازار
به صرف خواب بيايين . يه طبقه بيکاره داريم .
ذره بين زنده
يک طبقه ي بيکار؟! :) به دکتر احمدي نژاد ميگم!!!
خاطرات دکتر بالتازار
من امشبو مرخصي گرفتم خونه موندم . اونوقت شما بدقولي مي کنين ؟ من هيچي به دل کوچيک *شيوا* رحم ميکردين !
ذره بين زنده
تقصير راشده! به ما نگفته! :)
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا* : بابا گشنه ات نيست ؟ گشنت نيست به تو غذا بدم ؟!!*
خاطرات دکتر بالتازار
*راشد کجاست ؟ از خجالت مخفي شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
.:راشد خدايي:.
دکتر کچل کردي ما را:)