پيام
+
سلام و صبح به خير*به 15 کاربر صبح خيز * . شيوا: *بابا منو ببر خورشيد خانومو ببينم .* گفتم :* کجا ؟ *گفت *: پشت مون .* گفتم *: الان سرده .* 5 دقيقه بعد گفت : *مامان خورشيد خانوم رفت ؟* مادرش گفت *: نه . هست تا شب .*شيوا* : ميخوام برم بالاي صندلي خورشيدخانومو بغل کنم بيارم خونه . ميخوام باهاش حرف بزنم !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
91/10/27
خاطرات دکتر بالتازار
چند تا دسته سبزي همسايه مون از شمال برامون آورد . شيوا :*بابا اون سبزيو نخوري . ميکبر ( ميکروب ) مي گيره . دهنت کثيف ميشه !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا *: تاب بازي تاب بازي خدا خدا نبازي!!!*
خاطرات دکتر بالتازار
*