پيام
+
داشتم مسواک مي زدم . شيوا :*بابا اگه بخوابي همودندون (خميردندون) ميره قورت- اينجا مريض ميشي ميري دکتر !!! من مسواک منو (خميردندونو )نمي خورم .*گفتم :*آفرين .* گفت : * من مسواکه قورت نميدم !!!.* گفتم :*آفرين.*
خاطرات دکتر بالتازار
91/10/24
خاطرات دکتر بالتازار
يه دختر 3 ساله به پدر 43 ساله اش ياد ميده که *خمير دندون نخوريا . نخور مريض ميشي !!!* واقعا ما رو چي فرض کرده ؟؟؟
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا :* تو دماغ بزرگ داري من دماغ کوچيک .اهه . من دماغ بزرگ ندارم دماغ کوچيک دارم . بابا فاطمه* ( خواهر بزرگترش )*دماغ کوچيک نداره ؟ نه ؟* ( ساعت 1 شب افاضه فرمودن . تو تاريکي )
حرف خودموني
وقتي تقريبا همه بازيگرامون يادماغشون عمليه يا توفکرشن وکلا همه تو فکر دماغند نه دماغ اين ميشه .تحويل بگيرين.
خاطرات دکتر بالتازار
شب بيداره تا من بيام . ميگه قصه بگو . ديشب گفت :* فقط يه سگ بگو .* براش گفتم . گفت :*يه گرگ بگو . *گفتم . گفت :* يه گاو بگو . *گفتم : *مگه نگفتي فقط داستان سگ رو بگو ؟؟؟ گفت : سگو نگو . گاو بگو !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
*حرفاي خودموني* اسمت تو ليست کاربراي حاضر نيست . چرا ؟؟؟ ( همه تو فکر دماغن من تو چه فکرايي ام ! )
اصحاب يمين
اقاي دکتر اگه ما هم مثل شما خاطره بنويسيم که وبلاگمون پر از خنده ميشه .مثلا :يه روز اومدم ديدم بچه 3سالم کفش کتوني سفيدشو واکس سياه زده :-o گفتم مامان .اينو که خراب کردي !گفت اکشال نداره .عوضش تميز شد:-/
*ابرار*
:)
خاطرات دکتر بالتازار
من و شيوا کلي به اين خاطره *کفش کتاني *خنديديم .