پيام
+
ديشب خونه مادرخانم بوديم .ساعت 10 شب من و شيوا رفتيم اتاق ديگه تا بخوابيم. شيوا : *مادرجي چرا نمي خوابه ؟* گفتم : *ميخواد با دخترش حرف بزنه . مامان تو دختر مادجيه .* شيوا *: نه . من ميخوام پسرش باشم ... مادجي پسر مامان باشه . *امروز تو راه برگشت از تهران - تو ماشين از من پرسيد :*بابا من چي گفتم ؟* گفتم :* تو گفتي مادجي پسر مامان باشه .* اصلاح کرد و گفت :* نه ... مادجي "دختر" مامان باشه !!!*
0098
91/10/22
بابالنگ دراز من...@_
ماکه نفهميديم چي شد؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
بلاي آسموني😁
:)
بلاي آسموني😁
مهم شيرين زبوني بچه هس..کلا به جز خود مامان باباها کسي ديگه زبونشونو نميفهمه:)
خاطرات دکتر بالتازار
*مادجي ( مادرجون ) = مادر مادر .*