پيام
+
شب بود . از وقت خواب گذشته بود . شيوا به مادرش گفت :* انگور و منگول خوابيدن ؟ انگور خوردن خوابيدن ؟!!* ( شنگول و منگول و حبه انگور )
خاطرات دکتر بالتازار
91/10/3
خاطرات دکتر بالتازار
سيب زميني سرخ کرده سر سفره بود . مي خورد و مي گفت :* سيب زمين . سيب زمين . سيب زمين چقد خوشگله !!!* ( چقدر خوشمزه ست )
خاطرات دکتر بالتازار
شيوا با خودش مي خوند : * ميرم مدسه ميرم مدسه ... موش موشک من مي خوره "با غصه" !!!*
6-عشق
خدا حفظش كنه/ اين خاطرات رو مي تونيد ي كم قشنگتر بنويسد! خاطره ها قشنگند ولي خوب بيان نميشن!
تكنوكار
از دکتر بالتازار انتظار مطالب علمي / فني / صنعتي / پزشکي / توسعه وفناوري / بيشتر هست تا چنين مطالبي . پس يا بايد نام عوض بشه . يا محتواي مطالب البته قياس به بي پروايي نباشد .
خاطرات دکتر بالتازار
موافقم . مطالب مربوط به رشته ام ( داروسازي ) تو وبلاگ اومده . اينجا بيشتر براي دور هم بودنه !!!