پيام
+
شيوا از سفر مشهدش مي گويد :* بابا جون . من رفتم پيش قطار . قطار " فوفو جي جي " کرد !!!*
sajede
91/8/20
.:راشد خدايي:.
عجب!
خاطرات دکتر بالتازار
قطار براي نماز ايستاد . مسير طولاني بود . مادرخانمم که بيمار قلبي است به نفس نفس افتاد . مي گفت : 1 دقيقه ديگر اگه تندتند راه مي رفتم سکته مي کردم . قطار در حال راه افتادن بود و به اونها استرس وارد شده بود . شيوا اين واقعه را اينطوري تعريف کرد : *مادرجي گم شد . مادرجي نماز خوند . بعدا مادرجون رفت وضو گرفت . مامانم رفت وضو گرفت . همه رفت وضو گرفت !!!*
خاطرات دکتر بالتازار
راشدجان * عجبت* را تفسير عوامانه بفرما تا ما هم اندکي از بسيار آنرا درک نماييم !