شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سفرنامه چهارم ( دانش آموز سوم راهنمايي ) : *دلم خيلي حال و هواي حرم امام رضا را کرده بود و از خدا مي خواستم که من و خانمواده ام را خيلي قسمت کند تا بتوانيم دست جمع به پابوس امام رضا برويم ... وقتي که شنيدم اسم من در ليست اسامي است از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم .آن روز با ذوق و شوق خيلي زياد به خانه رفتم و ماجرا را به پدر و مادرم گفتم . آنها در ابتدا موافق نبودند ...*
*ولي بعد پدرم گفت : اگر در امتحانات نوبت دوم با نمرات بالايي قبول شوي ( بالاي 18 ) قول مي دهم که به اردو بروي ... در قطار بعد از چند ساعتي من خسته شدم و خوابيدم ولي بچه هاي ديگر به بازي و خوش و بش پرداختند و هر چند لحظه يک بار من از صداي خنده و بازي هاي آنها بيدار مي شدم ...*
* ميدان طبرسي روبروي حرم امام رضا بود . از دور وقتي که حرم را ديدم لرزه اي به دلم افتاد و اشک در چشمانم حلقه زد و با ديدن گنبد طلايي و قشنگ آن امام خوشحالي و حالت روحي من به کلي دگرگون شد و از روي ادب سلامي به آن حضرت داديم ...*
آهان ادامه داشت..نظرمو پاک کردم که فيدتون خراب نشه:)
* سفر خوبي بود به همگي خوش گذشت . جاي همه خالي بود . انشاء الله همگي و دست جمع به زيارت امامان و قبور معصومين برويم .*
نه . نظر هاتون ( همه ي دوستان ) وسطاي فيد هم يه مزه ي ديگه اي داره .
زيارت قبول
*سال 1387 بود * بازم ممنون .
*( شب ها بعد از شام و صبح ها بعد از صبحانه آقاي @ تلفظ حروف عربي را به ما ياد مي داد . شب شد و ما براي اقامه ي نماز مغرب و. عشا به حرم مطهر رفتيم و زيارت کرديم و به خانه برگشتيم . جاي شما خالي شام برنج و مرغ بود . برنج را آقاي & درست کرده بود و مرغ را آقاي ! از بيرون گرفته بود . دستشان درد نکند خيلي خوشمزه بود ...)*
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top